www.iiiWe.com » دل چو به مهر تو مصفا شود، دیگر از آن کینه سراغی مباد!

 صفحه شخصی م. مستاجران   
 
نام و نام خانوادگی: م. مستاجران
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی ارشد مکانیک
تاریخ عضویت:  1389/04/20
 روزنوشت ها    
 

 دل چو به مهر تو مصفا شود، دیگر از آن کینه سراغی مباد! بخش عمومی

9

دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا ســــمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر ســــم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا ســــم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا ســــم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم ســــم نبود بلکه ســــم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.

نتیجه اخلاقی : دل چو به مهر تو مصفا شود، دیگر از آن کینه سراغی مباد!

سه شنبه 1 آذر 1390 ساعت 13:26  
 نظرات    
 
کورش نیکزاد 19:18 سه شنبه 1 آذر 1390
3
 کورش نیکزاد
آقاجان اینا بدآموزی داره
نذارین کسی اینا رو بخونه
;)
مرسی مهندس جان
جالب بود
کورش نیکزاد 19:25 سه شنبه 1 آذر 1390
2
 کورش نیکزاد
مهندس جان چه جوریاست؟
مطالب شما دوتادوتا بالا میاد
اما ما سه روزه دوتا مطلب فرستادیم، هیچکدومش هنوز نیومده رو سایت
;)
یحیی بهمنی 19:40 سه شنبه 1 آذر 1390
2
 یحیی  بهمنی
شعرتون بسیار زیبا و کاملا درسته! اما قصه‌ش، فقط یه "قصه" بود!!
در هرحال ممنون.
علی علیزاده 20:18 سه شنبه 1 آذر 1390
3
 علی علیزاده
تواین دنیا بدشانس تر از مادر شوهر نداریم. الکی الکی اسمش بد در رفته.
شهاب مظلوم 21:09 سه شنبه 1 آذر 1390
3
 شهاب مظلوم
و لابد مریدان همی گریستندی و سر به بیابان گذاردندی . . .
مجید صابر 21:51 سه شنبه 1 آذر 1390
3
 مجید صابر
هم داستانت و هم شغلت جالب است مهندس عزیز.
م. مستاجران 12:36 چهارشنبه 2 آذر 1390
2
 م. مستاجران
کورش جان از هر چند تا روزنوشت ارسالی بنا به صلاح دید یکیش روسایت قرار می گیره ولی سعی خودت را بکن موفق می شوی .
از همه دوستان ممنونم.
زینب محمدخانی 13:30 چهارشنبه 2 آذر 1390
2
 زینب محمدخانی
خیلی زیبا بود.خییییییییلی .ممنونم مهندس
م افتخاری 11:25 شنبه 5 آذر 1390
2
 م افتخاری
کمی خیال انگیز بود
به قول دوستی " گذشت آن زمانی که آنسان گذشت"
حالا به جای مراجعه به داروساز سریع یک serch اینترنتی میکنند بعد هم به ظهر نکشیده ماده مورد نظر تهیه و بعد از نهار ...
اینهم یکی از معایب تکنولوژیهای نو